خواب آب ارغوان

ساخت وبلاگ
که مامان و بابا با یه جعبه شیرینی بیان خونمون‌‌

مامان جان هم زنگ بزنه و با خوشحااااالی بگه : تولد عروسیتون مبارک 

+ خدا رو شکررررر ...

خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : بالاتر, نویسنده : mzehaa بازدید : 23 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 12:06

+ یادمه سرِ کلاسامون ، چه وسطِ مبحث های سنگین و چه توی ساعت های استراحتمون ، همیشه حرف های خوب خوب بهمون میزد ... امکان نداشت کسی گرفته باشه و سرحالش نکنه ... امکان نداشت کسی چیزی رو متوجه نشده باشه و صدددد باااااره توضیح نده ... امممممکان نداشت کسی سوالی ، راجع به هررر چیزی داشته باشه و به قشنگیِ تمام جوابش رو نده ... یه روزی ، توی یکی از اون بحث های شیرینی که داشتیم ، دستم رو بالا بردم و گفتم : خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : عیدیش, نویسنده : mzehaa بازدید : 532 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 12:06

با یک عالم ذوق و شوق خودمون رو رسوندیم کنارِ ماشین عروس ... دست میزدیم و با خنده هاشون میخندیدیم ... مرد فلاشر زده بود و جلوی همه ی ماشین های اون کاروانِ عروسی اینور و اونور میرفت ... هو هووو میکرد و بوق بوق میکرد ... آآآآره ... مردِ من بود که بوقِ عروسی میزد ..." گوشیم رو میگیرم دستم و شروع میکنم به فیلم گرفتن : مرد : سلام ... الان دیگه ماشینمون شده ماشین عروس ، فقط گل نداره ... عروس دومادم که دا خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : بهترین,اتفاقِ,زندگیم, نویسنده : mzehaa بازدید : 20 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 12:06

I praise Allah(God) for sending me you my loveخدا رو بخاطر فرستادن تو (به پیش من) شکر میکنم عزیزمYou found me home and sail with meبرام خونه ای پیدا کردی و با هم به سفر رفتیمAnd I`m here with youو من اینجا با تو هستمNow let me let you knowو حالا بذار بهت بگمYou`ve opened my heartتو قلب من رو باز کردیI was always thinking that love was wrongچون همیشه فکر می کردم عشق دروغهBut everything was changed خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : باقیِ, نویسنده : mzehaa بازدید : 16 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 12:06

اذانِ گوشیم رو قطع کردم ... زنگ های بعدیش رو هم ... هوا خنک بود و من حسسسابی دلم خواب میخواست ... دست و پام رو کش دادم و به سمتِ مرد چرخیدم ... دستم روی بازوهاش جا نگرفت و افتاد روی تشک ... اااااا ... مرد پیشم نبود ... چشمام رو با همه ی زوری که داشتم باز کردم ... روشناییِ راهرو رو دیدم ... حتما رفته نماز بخونه ... چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که قبلِ دوباره خوابیدنم ببینمش ... بالاخره توی اون خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : مرخصی,استعلاجی, نویسنده : mzehaa بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 18:19

+ یادمه سرِ کلاسامون ، چه وسطِ مبحث های سنگین و چه توی ساعت های استراحتمون ، همیشه حرف های خوب خوب بهمون میزد ... امکان نداشت کسی گرفته باشه و سرحالش نکنه ... امکان نداشت کسی چیزی رو متوجه نشده باشه و صدددد باااااره توضیح نده ... امممممکان نداشت کسی سوالی ، راجع به هررر چیزی داشته باشه و به قشنگیِ تمام جوابش رو نده ... یه روزی ، توی یکی از اون بحث های شیرینی که داشتیم ، دستم رو بالا بردم و گفتم : خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : عیده,عیدیش, نویسنده : mzehaa بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 18:19

هنوزم از دستِ هم دلخور بودیم ... هنوزم آروم و بی سر و صدا از کنارِ هم رد میشدیم و سر و سنگین حرف میزدیم  اما به خودم قول داده بودم این روز و این مناسبت رو از دست ندم ... با همه ی اون فکرای بد و وسوسه هایی که مدااااام بهم میگفت : ولش کن بابا ، واسش این چیزا مهم نیست ، این همه وقت بذاری و براش هزینه کنی که چی بشه ؟ بازم ناراحتت کنه ؟ تازه مطمئن باش اصلا امروز رو یادش نیست و هیچی واست نگرفته ولی ، خد خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : ثانیه,عاشقانه, نویسنده : mzehaa بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 17:01

نشسته بودیم کنارِ هم ... قرآنِ بزرگِ خوش خطی روی پام بود و میخوندمش ... مرد هم آروم و بدونِ حرف اینور و اونور و گاهی هم منو نگاه میکرد ... وقتایی که خوابش میومد اینطوری میشد ... آیه های باقیمونده رو تند تند خوندم و سوره رو تموم کردم و قرآن رو بستم (رسیده بودم به سوره ی نور) ... مردم کنارم بود و من از حالِ بیحالش غافل بودم ... نگاهش کردم و لبخند زدم ... چشماش خواب داشت و مظلوم تر از هر وقتی شده بود خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzehaa بازدید : 49 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 17:01

توی هال دراز کشیدم ... نرمیِ فرش و خنکیِ زمین دلم رو قنج میده ... دو ساعتی میشه که مرد رفته و من تنهام ... مرد رفته ولی هنوز صدای خنده های قشنگش توی گوشمه ... حسِ بی نظیرِ این صبح های دونفره رو خیییییلی دوست دارم ... به سختی بیدار شدنم ... صدا کردنش و شنیدنِ اون جااانمِ خوابالودش ... نماز جماعتِ دونفرمون ... اون قبول باشه گفتن و نشستنِ روی پاش ... چند دقیقه ای خوابیدن توی همون وضعیت وَ بالاخره برپ خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : روزمرگی,هامون,برام,قشنگه, نویسنده : mzehaa بازدید : 12 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 13:25

ساعت تقریبا هشتِ صبح بود که رسیدیم ... بعد از رسیدنِ چمدون ها و جمع شدنِ همه توی یه قسمتِ فرودگاه ، ازمون خواستند برای یک شب اقامت از چمدون ها وسیله برداریم ... ما هم چیزای ضروری رو برداشتیم و با چشم های خوابالو و خسته سوارِ اتوبوس های مخصوص شدیم که بریم سمتِ هتل ... توی راه تقریبا ساکت بودیم ... همه به منظره ی شهر و آدم ها نگاه میکردیم ... دو ساعتی طول کشید تا به هتلمون رسیدیم ... وَ باز هم کلی م خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : غریبونه, نویسنده : mzehaa بازدید : 12 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 13:25